گویا همان زمانی که آیه آیه عشق تو بر دلم نازل میشد
نظرات شما عزیزان:
در سایه ی نگاهی
که برای به آتش کشیدن وجودی کافی بود
گفتی:بخوان
و همان موقع من زمزمه کردم
سوره دلتنگی را ...
فــ اصِـ لــــ ه را مــی گویــَــم . . .
بـ ه خـــیـــآلــش
تـــو را از مــَـن دور کــَ ــرده . . .
نـِــمـــی دآنــ ــد
تـــو جـــآیــَـت اَمـــن اســ ــت
ایـــنــــجـــــآ
مــیـــآن ِِ دلـــَــــ ـــ♥ــــــم . . .
buy
و اضافه مي كنم : ضرورت دارد با مَد بخوانند ...
مي خواهم جهان نفس كم بياورد در بردن نامت ...
دیوانه نمیگوید دوستت دارم…
دیوانه میرود، تمام دوست داشتنها را
به هر جان کندنی که شده، از هر دری جمع میکند
و میزند زیر بغلش
و میریزد به پای کسی که،
هیچوقت قرار نیست بفهمد دوستش دارد !
سلام
مرسی هگه تو نبودی کی میخاست به وبلاگ من سر بزنه /یا برام مطلبی بنویسه؟
سلام
هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساس ات می کنم
that is how I know you go on
و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری
far across the distance and spaces between us
دوری، فاصله و فضا بین ماست
you have come to show you go on
و تو این را نشان دادی و ثابت کردی
Near , far , wherever you are
نزدیک، دور، هر جایی که هستی
I believe that the heart does go on
و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد
once more you open the door
یک باره دیگر در را باز کن
and you are here in my heart
و دوباره در قلب من باش
and my heart will go on and on
و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد
love can touch us one time
ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم
and last for a lifetime
و این عشق می تواند برای همیشه باشد
and never let go till we are gone
و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد
loved was when I loved you
عشق زمانی بود که من تو را دوست داشم
one true time I hold you
دوران صداقت، و من تو را داشتم
in my life we will always go on
در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید
near far wherever you are
نزدیک، دور، هرجایی که هستی
I believe that the heart does go on
من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید
once more you open the door
یک باره دیگر در را باز کن
and you are here in my heart
و تو در قلب من هستی
and my heart will go on and on
و من از ته قلب خوشحال خواهم شد
you are here there is nothing I fear
تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم
And I know that my heart will go on
می دانم قلبم برای این خواهد تپید
we will stay forever this way
ما برای همیشه باهم خواهیم بود
you are safe in my heart
تو در قلب من در پناه خواهی بود
And my heart will go on and on
و قلب من برای تو خواهد تپید
"رفت و آمد"
یا
"آمد و رفت"
آدمها می روند که برگردند؟
یا
می آیند که بروند ...
دل من هرزه نـبـود ...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشـت ،
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری ،
که تو هر روز از آن می گـذری .
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغـچه بـود
که تو هر روز به آن می نگری
راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!
زندگی این روزها عجیب تر شده است ..
از کسی که باب میل مان نیست و خوشمان نمی آید ، بد میگوییم و او را تردش میکنیم ،
و با کسی که خوش مان بیاید دوستی ...
روی حرفم دوست داشتن و نداشتن نیست که اختیاری ست .. حرفم از بی محلی ست ...
هیچ شده لحظه خود را در قلب شکسته شده ی کسی که او را کنار گذاشتیم بروی ..
هیچ شده خودت مورد بی مهری قرار بگیری ...
لحظه ای به محبت های نشده در حقت بنگر ..
این روزها ...
این روزها انگار روزهایی ست که ما خود احساس مان را در خویش متلاشی میکنیم ...
...
دل شکستگی ...
این روزها کسانی در اعتکاف بودند ، برای رضای خدا ،برای ایمانی نزدیک ، برای باوری ملموس تر ...
برای رسیدن به نرسیدن ... برای رسیدن به خدایی که در همه جاست ...
برای گفتن حرفهایی که خود میدانیم که او میداند و نمیدانم گفتن ما برای چیست ...
سه روز در خلوت ...
پس از رهایی و رسیدن به میان لحظه های پر تلاطم زندگی ،
درست در زمانی هایی که باید باور قلبی داشت با انگار نه انگار و ای دریغ که پس چه فایده ای ....
دریغ ازین که ایمان هم زمانی که زیر باران خیس شد عیارش دیده میشود ....
پس از روزی دوباره نقاب ها .
دوباره بازیگری ها ،
دوباره ندیدن ها و نشنیدن ها ..
و دوباره خود فریبی ها ..
دوباره ...
در نظر من ،
گاهی غمی از دل انسانی شستن از سر انسانیت زیباتر ست برای رسیدن به سرچشمه ی زیبایی ..
آیا شاد کردن دلی ،
پناه بی پناهی ،
آه و عشق دل شکسته ای ،
کمک نیازمندی...
بهتر و دلنشین تر از عبادت ها و دعاهای طولانی نیست ..
خود میدانیم همه چیز را میداند و هر کاری را میکند پس گفتن چرا ....
حرف حتی از گفتن و نگفتن نیست ...حرف من روی پافشاری بر رسیدن به خواسته ایست که خود میداند .
...
دست هایی که دستی را میگیرند از دست هایی که بالا میروند عزیزتر است ...
...
ای کاش این نقاب ها به لحظه محو شود ...این نقاشی ها در لحظه رخت فرو بندد .
ظلم در پشت نقاب ...
ظلم اندک و بسیار ندارد ...
بدی که بی برگشت شود ظلم است ...
زمانی به حرفی ، به نگاهی ، به ندیدن و نشنیدنی دلی را خرد می کنی ...
زمانی که قلبی شکسته میشود ،
صدای نمی شنوی .
خونریزی هم در کار نیست ...
بی صدا می میرد...
این هم ظلم است ، دیگر یک دل میلیون ها دل ندارد ...
عشق و محبت حقیقت همیشگیند ...
هیچ کس به غیر خود ما از خود ما فریب نمی خورد...
...
با یک دل غمگین به جهان شادی نیست
تا یک ده ویران بود آبادی نیست
تا در همه جهان یکی زندان است
در هیچ کجای عالم آزادی نیست ...
Design By : Pichak |